داستان های ریاضی وقتی صفر میان ما ایستاد یک روز آفتابی، عدد مثبت رفت و درِ خانهی عدد منفی را زد. اما عدد منفی از در زدن و مهمان اصلاً خوشش نمیآمد و ادامۀ مطلب ۱۵ آذر ۱۴۰۴ بدون دیدگاه
داستان های ریاضی ماشین مشکوک! نزدیک ظهر بود که آتریا از تاکسی پیاده شد. قبل از آنکه ماشین از او دور شود، سعی کرد شماره پلاک ماشین را بخواند، روی ادامۀ مطلب ۳ مهر ۱۴۰۲ بدون دیدگاه
آتریا و توپولوژی آتریا لیست خرید را از مادرش گرفت: پیاز خیار گوجه فرنگی \( f_{\sigma} \) لباس نارنجی اش را به تن کرد و به طرف مغازه ادامۀ مطلب ۱۶ شهریور ۱۴۰۲ بدون دیدگاه